گاهی در حالی که در عبور سال ها سفر می کنیم جاده ی زندگی بسی طولانی به نظر میرسد وبه این دلیل دلمان میشکند
اشک به چشممان راه پیدا می کند .نگرانی بر وجودمان غلبه می کند واز ادامه راه ناامید می شویم
اما در این هنگام باید گوش های خود را تیز کنیم تا خداوند را با قلب خود بشنویم که می گوید روز دیگری در راه است که با خود امید به
ارمغان می اورد وبعد از ان در جاده ی زندگی به مراتب هموارتر ومواجهه با ان اسانتر می شود .پس در هنگام رویارویی با موانع و
دست انداز های جاده ی زندگی نا امید نشوید چون این زندگی فقط یک استراحتگاه است دوستون دارم وبس
مسافری خسته که از راه دور می امد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از اینکه آن درخت جادویی است درختی که می توانست آنچه بر دلش می گذشت بر /اورده سازد وقتی مسافر بر روی
......
ی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگر تخت خواب نرمی در آن جا بود و او می توانست قدری روی آن بیارامد فورا تختی که آرزیش را کرده بود در کنارش پدیدار شد: مسافر با خود گفت :چه قدر گرسنه هستم کاش غذای لذیذی داشتم ......ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد . پس مرد با خوشحالی خورد ونوشید
......
بعد از سیر شدن کمی سرش گیج رفت و پلک هایش به خاطر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند .خودش را روی تخت رها کرد و در حالی که به اتفاق های شگفت انگیز آن روز فکر می کرد با خودش گفت قدری می خوابم . ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه ؟و ناگهان ببری ظاهر شود و اورا درید .......هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارشات ماست ولی باید حواسمان باشد چون این درخت افکار منفی ترس ها و نگرانی های ما را تحقق می بخشد. بنابراین مراقب چیزی که به آن می اندیشیم باشیم رازد